• وبلاگ : ساز خاموش
  • يادداشت : براي سهيلا، بي پناه ترين ايراني
  • نظرات : 7 خصوصي ، 13 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    غم انگيز و دردآور!

    غم انگيزتر از آن ماجراي عاطفه رجبي...

    سلام خانم تبريز!

    ميشه يه يه ساعتي دست از سر اين رفيق ما برداريد؟ بلکه يه پست جديد بنويسه.

    + ريحانه 

    روزي بيا به كلبه ما از ره نمازجمعه

    تحقيق حال كوچه نشينان گناه نيست

    .................

    ديگر به كشورتو امان وپناه نيست

    خيلي متاسف شدم وقلبم فشرده شد چه فايده دارد اين اشكها وقتي به آرامش رسيده برايش گريه كنيم كاش وقتي زنده بود دستي گرم دستان سردش را فشرده بود لقمه اي غذا مهمانش كرده بود...

    سلام حامد جان.خيلي تلخ و غم انگيز بود.خيلي متاسف شدم ولي متاسفانه واقعيت
    راستي يادم رفت بگويم اينها همه تقدير ،مصلحت ،حكمت و عين عدالت؟؟؟؟ خداوند است .لطفا در اين امور دخالت نكنيم!
    + پويا 
    هيچ چيز نداشت اما عزت ملي و اقتدار اسلامي كه داشت ! بس نيست ؟
    نفرين بر ما . نفرين بر اين كلمات . نفرين ...

    و دردناکتر اينکه حضرات مسئولين ههمه ي اين تلخي ها رو مي بينن، ولي حاضر نيستن يک اپسيلون از اعتقادات احمقانه ي خودشون کوتاه بيان. يک هزارم ثانيه به خودشون شک نمي کنن و نمي پرسن که آخه اگه سياست هاي ما درست بود، نبايد اينهمه بدبختي و کثافت تو اين مملکت مي بود.

    روحمان شاد.

    خواستم بنويسم روحش شاد يادم آمد مردمي كه براي نجات زندگي كسي كاري نكنند براي روح او هم نمي‏توانند آرامش بياورند

    ....

    + عارفي 
    احساس گنگي دارم.
    ما در غفلت مدام و دلخوشي هاي نظري ، از واقعيت جامعه خودمان ، از واقعيت خودمان روز به روز دورتر مي شويم. اين ظلم بزرگ تاريخي كه هزاران سهيلا را هر روز در دايره خويش فرو ميبرد و مي خورد به زودي استخوانهاي غرور و غفلت ما را مي شكند. و بايد بشكند از اين همه بي غيرتي.
    + سياوش 

    سهيلا قديري كه هيچ كس اسم واقعي، محل سكونت‌، سن و سال و در واقع گذشته وي را نمي‌داند در سن 16 سالگي براي جلوگيري از ازدواج اجباري از خانه پدري كه معلوم نيست كجاست فرار مي‌كند.

    براي امرار معاش مجبور به تن فروشي در شهرهاي مختلف مي شود. بارها مورد تجاوز قرار مي گيرد (حتي گروهي) در نهايت دراسفند ماه سال 83 در يك پارك درتهران با مردي كه همسر صيغه اي وي و پدر طفلي است كه او را كشته آشنا شده و در حال گريستن بوده كه شوهرش متاثر شده و چون بي جا و بي پناه بوده ، او را به منزلش برده و در عوض سهيلا براي او در منزل كار مي كند.

    تمامي افراد محل گمان مي‌كردند كه اين دو زن و شوهر هستند. يك بار تصميم به ازدواج مي گيرند كه با توجه به اينكه سهيلا به گفته خودش در هنگام فرار از خانه ،‌شناسنامه اش را آتش مي‌زند تا نشاني از گذشته‌اش نداشته باشد اين امر غير ممكن مي شود. حدود 1 سال و نه ماه با هم زندگي مي كنند.

    با توجه به اعتياد شوهر و براي اينكه بچه سالم به دنيا بيايد سهيلا خانه را ترك كرده و در 7 ماهگي به بهزيستي پناه مي برد(كه نه پناهگاه كه قربانگاهش بوده!)در آنجا به او توهين هاي زيادي از سوي مددجويان و نيز كادر پرسنل مي شود و اورا كه زن حامله اي بوده به شدت به كار وا ميدارند و روسپي اش مي خوانند. درنهايت 5 روز پس از وضع حمل ، طفل خود را با چاقو(كارد ميوه خوري) به قتل مي رساند.

    خود سهيلا دلايل قتل را اينگونه مي داند كه " اولا بچه ام را به دليل حرامزاده خواندنش مي خواستند از من بگيرند وبه فرانسه ببرند و وقتي شب چهارم كه آنرا به من دادند در وضع نامناسبي بود و مي ترسيدم كه به دليل آنكه هيچ كس نمي خواهد از او خوب مراقبت كند آينده اش مانند آينده خودم شود. از سوي ديگر مي خواستم بدانم جان آدمها از كجا خارج مي شود تا بتوانم بعدا از تمام آدمهايي كه به من تجاوز كردند انتقام بگيرم."

    http://www.hra-news.org/news/7392.aspx

    جا دارد تمام آسمان و زمين بر ما گريه كنند. زهراي علي و علي اصغر حسين روضه ي ما را بخوانند و بر ما بگريند كه قرنهاست روضه شان را زمزمه ميكنيم و ميگرييم. ابوبكر و عمر و عثمان هر روز در صلات صبح بر ما لعن كنند كه قرنهاست لعنشان ميكنيم. كيستيم ما؟ جز مردم فريبان بي مروتي كه مال مظلومان را ميخوريم و كيفر گناهانمان را بر آنها جاري ميكنيم؟ از ما رذل تر خدا آفريده است؟ لعنت بر ما! لعنت بر ما! لعنت بر ما!