سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غریب، کسی است که دوستی ندارد . [امام علی علیه السلام ـ در وصیّت خویش به امام حسن علیه السلام ـ]
ساز خاموش

شب بود. در تاریکی صحرا، بر دامنه کوه، شکوه و زیبایی آسمان چشم‏نواز و دل‏فریب بود. به تماشای آسمان شب، در سکوت نشسته بودیم که صدایش سکوت را شکست:
اگر از این جرعه اختیار ـ که با فیض بزرگ خداوندی به ما عنایت شده ـ خوب بهره برداری نکنیم، بهتر است مانند یکی از اجزای این طبیعت زیبای ملکوتی که نمایش جبر دارند، مطابق دستور، بی سروصدا به حرکت در آمده و رهسپار مقصد نهایی ‏شویم.

اولین واژه‏ای که بعد از شنیدن نام محمدتقی جعفری به ذهنم می‏رسد تفکر است. شخصیتی که تمام عمر 75 ساله خود را به پای انسان ریخت تا او را به انسانیتش نزدیک کند. کسی که ارزش واقعی سوال را می‏فهمید و آن را سرمایه حرکت بشر می‏دانست نه مایه انحراف و انحطاطش. حکیمی که معشوق خود، انسان را هر لحظه نهیب می‏زند تا شاید از خواب بیدار شود و در پی پاسخی برای سوال‏های ششگانه‏اش بر‏آید. عالمی که جامعیت علمی او را علامه کرد نه اسم و رسم‏های توخالی و حلقه مریدان. کسی که دکتر حسابی از همصحبتی‏اش لذت می‏برد و پروفسور‏های اروپایی از وجودش استفاده می‏کردند. شجریان به دیدارش می‏رفت و از تسلطش بر دستگاه‏های موسیقی شگفت‏زده می‏شد. مشکل حقوقی خانواده یهودی را حل می‏کرد تا مبادا ظلمی در حقشان شود.
برای او همیشه مباحث فکری روز بشری اهمیت ویژه‏ای داشت. زمانی که برای هنر و زیبایی دست به قلم برد بسیاری از هم‏سلکانش معنای صحییح هنر را هم نمی‏دانستند. زمانی‏که سازمان ملل برای حقوق بشر یا طرح ژنوم انسانی از او نظر می‏خواست بسیاری در ایران، خود را در اتاق‏های فکری محدودشان حبس کرده بودند. او با حیات معقولش به فرهنگ مشترک بشری می‏اندیشید. برای همین است که فردی مثل محمدرضا حکیمی با آن نظام فکری خاص خود او را عبور کننده از «محدوده محدودیت آفرینِ محدوداندیشی و تک‏رشته‏ای و بسته‏ذهنی» می‏داند. برای من او مجسمه تفکر آزادانه و عرفان آگاهانه است.
امروز یازدهمین سالگرد وفات محمدتقی جعفری است و جای خالی متفکری همچون او به گونه‏ای دیگر به چشم می‏آید.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 88/8/25:: 8:26 صبح     |     () نظر