سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! با رحمت خود که با آن، همه نیکی هارا برای اولیائت گِرد آورده ای و با آن، بدی ها را از دوستانت دور ساخته ای، مرا دریاب . [امام صادق علیه السلام]
ساز خاموش

شب دیر وقت بود. کسی در کتابخانه نمانده بود. داشتم عکس‏های سفر را اصلاح می‏کردم و از دوربین توی لب تاب می‏ریختم و در سکوت شب، مولانا گوش می‏دادم. «دکتر»  آرام زمرمه می‏کرد:

عقل بند رهروان است ای پسر 
بند بشکن ره عیانست ای پسر

عقل بند و دل فریب و جان حجاب
راه این هرسه نهانست ای پسر

چون ز عقل و جان و دل برخاستی*
این یقین هم در گمانست ای پسر

هین دهان بربند وخامش چون صدف
کین زبانت خصم جانست ای پسر 

یکی از دوستانم وارد کتابخانه شد؛ مولانا جذبش کرد. چند دقیقه‏ای گوش داد و بعد، از خواننده‏ی اشعار پرسید. گفتم: فلانی است. چند لحظه فکر کرد و گفت: به حافظه‏ی گوشی منم کپی کن. 200 غزل را برایش کپی کردم.
ساعات بیکاری و توی ماشین و بین راه، فقط مولوی گوش می‏داد. بعد از چند روز پیشم آمد و گفت: کاش نمی‏گفتی چه کسی شعرها را خوانده است؛ همه را پاک کن.
                                                        

*برخاستن: صرف نظر کردن



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 90/6/8:: 6:17 عصر     |     () نظر