سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند، دانشمند نمی شود، تا اینکه . . .در برابر دانشش چیزی از کالای پست دنیا نگیرد . [امام علی علیه السلام]
ساز خاموش

کاش نه چیزی می‏دانستم و نه چیزی می‏فهمیدم. نه اینکه الان چیزی حالیم باشد؛ نه. ولی فکر می‏کنم اگر این سنگ‏ریزه‏ها هم توی مغزم نبودند سبک‏تر بودم. احساس می‏کنم همین سنگ‏ریزه‏ها مثل سنگ‏های توی جیب ویرجینیا وولف مرا به عمق رودخانه اوز می‏کشند.
باز صد رحمت به ویرجینیا وولف. لااقل مثل بچه آدم رمانش را تمام کرد و آرام سر خودنویس‏اش را گذاشت و بعد هم سر خودش را زیر آب کرد. من اصلا رمانم را شروع نکرده هوای رودخانه کرده‏ام. فقط سرم پر از سنگ‏ریزه شده. درست نمی‏شوم! مادرم می‏گفت بدون اینکه چهار دست‏وپا راه رفته باشم 8 ماهه بودم که یکباره روی دو پا راه افتاده‏ام.
دلم می‏خواهد سبک شوم. دلم می‏خواهد از دست هرچی سنگ و سنگ‏ریزه و سنگ‏انداز است خلاص شوم.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 88/11/22:: 3:0 صبح     |     () نظر

سیلویا بروم، مترجم دورگه سازمان ملل است. یک شب قبل از خروج از اتاق کارش، به طور اتفاقی جمله‏ای را به زبان آفریقایی از دستگاه ترجمه می‏شنود که مضمونش برنامه ترور رییس‏جمهور کشور آفریفایی ماتوبو، هنگام سخنرانی در سازمان ملل است. سیلویا این موضوع را به اطلاع مقامات امنیتی می‏رساند و به این صورت داستان فیلم «مترجم» شروع می‏شود. فیلم مترجم با بازی شون پن و نیکول کیدمن در سال 2005 به دست کارگردان کار‏بلد، سیدنی پولاک ساخته شده است.
قصد توضیح سینمایی «مترجم» را ندارم. تنها، نکته‏ای که در سکانس ماقبل آخر فیلم به عنوان سخن اصلی به نظرم رسید را روایت می‏کنم.
سیلویا (نیکول کیدمن) اطلاع یافت که برنامه ترور زورانی -رییس جمهور کشور فرضی ماتوبو- تنها نمایشی است از طرف خود زورانی تا او را از دست دادگاه‏های بین‏المللی رها کند. پس در اتاقی که قرار بود بعد از سوءقصد احتمالی، زورانی را به آنجا منتقل کنند مخفی شد تا شخصا انتقام کشته شدن خانواده‏اش را از رهبر سابقش بگیرد.
بعد از اجرا شدن برنامه نمایشی ترور و انتقال زورانی به اتاق امنیتی، سیلویا اسلحه قدیمی زورانی را از او می گیرد و به طرف مغزش نشانه می‏رود. کتابی به دستش می‏دهد. کتابی که حاوی سخنرانی‏های خود زورانی است در زمانی‏که در کشور ماتوبو با همراهی مردم، برای آزادی قیام کرد ولی بعد از پیروزی خود تبدیل به دیکتاتور خون‏ریز بزرگی شد که یکی از قربانیانش خانواده سیلویا است.
زورانی به اجبار سیلویا مقدمه کتاب سخنرانی‏های خودش را خواند:

با صدای شلیک گلوله‏ها در اطرافمان به سختی می‏شود چیزی را شنید. اما صدای انسان ها فرق می کند. با صداها متفاوت است. به خوبی شنیده می‏شود؛ حتی در میان صداهای دیگر. رساترین صداها ازآن انسان‏ها است. حتی اگر انسان‏ها فریاد نزنند. حتی اگر زمزمه‏ای باشد. ضعیف‏ترین زمزمه‏ها نیز بر فراز ارتش‏ها به گوش می‏رسد؛ وقتی حقیقت را بر زبان می‏آورند. 



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 88/11/7:: 5:29 صبح     |     () نظر