• وبلاگ : ساز خاموش
  • يادداشت : خواب زندگي
  • نظرات : 7 خصوصي ، 32 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سلام 

    شهر را هشتند و بيرون آمدند

    در هزيمت در دهى اندر شدند

    اندر آن ده مرغ فربه يافتند

    ليك ذره‏ى گوشت بر وى نه نژند

    ...

    هر سه ز آن خوردند و بس فربه شدند

    چون سه پيل بس بزرگ و مه شدند

    آن چنان كز فربهى هر يك جوان

    در نگنجيدى ز زفتى در جهان‏

    ...

    راه مرگ خلق ناپيدا رهى است

    در نظر نايد كه آن بى‏جا رهى است‏

    ...