• وبلاگ : ساز خاموش
  • يادداشت : خواب زندگي
  • نظرات : 7 خصوصي ، 32 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    يا خليل
    سلام بر شما
    ايام عزاداري دهه ي آخر ماه صفر رو تسليت ميگم .

    اي محمد ... اي چراغ شب تار!
    من تو را نديده ام اما هر آينه اي مرا ياد تو مي اندازد ...
    اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    به روزم و منتظر حضور گرمتان
    سلام
    زبانحال کسي بود که انگار خودش را گم کرده
    ....
    ترس و نشناختن و ....
    جالب بود
    ياعلي
    + م.ي 
    ممنون که نوشتيد
    يا هادي
    سلام بر شما
    ممنون از حضورتان در خياط خانه ي لباس شکر !
    نوشته اي عميق و پر احساس ... و البته تلخ . نمي دونم چرا ياد حال گمراهان به بند کشيده ي فيلم سليمان نبي سلام الله عليه افتادم ! جايي که گمراهان مي گريستند و نااميد بودند ... سليمان سلام الله عليه پيش يکي از آنها آمد و گفت : "بگو خدا ... بگو خدا ... "
    او نا اميدانه گفت : خدا مرا نمي بخشد (مضمونش رو گفتم !) اما سليمان سلام الله عليه تکرار کرد : "بگو خدا ..... "
    او فرياد کشيد : خدااااااااا .... خدااااااا
    گريست و حالش خوب شد !!
    لحظه هايتان سرشار از زندگي

    + ريحانه 
    سلام .جالب بود.گاهي برخي ازين حالتها رو تجربه کردم
    چه خوب مينويسيد آقاي سفيدان!
    با سلام
    دوست عزيز
    متن خوبي بود و بايد دقت خوانده شود تا اينکه متوجه داستان شود به هر حال بد نبود
    منتظرت هستم دوست من

    همه فکر مي کنند داستان نوشته اي.
    چيزي که من ياد گرفتم اين بود که چه خوب است گاهي با سوم شخص خودت را توصيف کني. البته هميشه اينطوري سوررئال در نمي آيد.
    پاسخ

    ممنون رفيق.
    سلام
    بسيار ممنون و خوشحال شدم که عالمانه به نقد بنده پرداخته بوديد.
    بنده چندان از داستان سر در نمي آورم، فقط اينقدر بگويم که تصوير پردازي زيبايي انجام داده بوديد به طوري که اگرچه نمي دانستم که داستان در صدد بيان چيست اما تا آخر داستان کشيده شدم. اشاره به نکات ريزي مثل پوشيدن پالتو، کشيدن پتو، کيبورد، کاغذک، نبودن صداي پاشنه، صداي خودکار و... همه و همه خواننده اي مثل من را جذب خود کرد. نکته اي که بسيار برايم جذا ب بود قرباني شدن قهرمان داستان است. انتظار عمومي در در داستان ها اين است که مثل همه داستان هاي ايراني، قهرمان در پايان به هدف کامل خود رسيده و به خوبي و خوشي!!! به زندگي بپردازد.
    mamnoon az tashrif farmaiitoon
    + اسكندري 

    متن ، تهاجم ، انتقام از خويشتن .
    متن روايت داستاني خوبي دارد و تصاوير هم به خوبي ساخته شده اند، اما در پرداخت و بازنويسي داستان شک دارم.
    اپيزود دو نيز حلقه اتصالش با يک و سه به خوبي برقرار نشده از اين رو مخاطب دچار سردرگمي مي شود.
    در عوض اپيزود سه تصوير بسيار مهيج و دردناکي را از ورود يک قطار به کلاس و رد شدن از روي سر اين آدم را به تصوير مي کشد.
    پايدار باشيد


    پاسخ

    بسيار ممنوم. چنان که انتظار داشتم از نظرتان واقعا استفاده کردم. من سر رشته اي در داستان نويسي ندارم. فقط گاهي حرفم را داستان وار مي نويسم.
    + ... 

    کابوسي است نوشته انگار،که درآن زندگي ميکنيم.
    مطلب جالبي بود. به نظرم بيان صدا به طور کلي برجسته ترين مولفه ي اين متن بود.
     <      1   2   3      >