سهيلا قديري كه هيچ كس اسم واقعي، محل سكونت، سن و سال و در واقع گذشته وي را نميداند در سن 16 سالگي براي جلوگيري از ازدواج اجباري از خانه پدري كه معلوم نيست كجاست فرار ميكند. براي امرار معاش مجبور به تن فروشي در شهرهاي مختلف مي شود. بارها مورد تجاوز قرار مي گيرد (حتي گروهي) در نهايت دراسفند ماه سال 83 در يك پارك درتهران با مردي كه همسر صيغه اي وي و پدر طفلي است كه او را كشته آشنا شده و در حال گريستن بوده كه شوهرش متاثر شده و چون بي جا و بي پناه بوده ، او را به منزلش برده و در عوض سهيلا براي او در منزل كار مي كند. تمامي افراد محل گمان ميكردند كه اين دو زن و شوهر هستند. يك بار تصميم به ازدواج مي گيرند كه با توجه به اينكه سهيلا به گفته خودش در هنگام فرار از خانه ،شناسنامه اش را آتش ميزند تا نشاني از گذشتهاش نداشته باشد اين امر غير ممكن مي شود. حدود 1 سال و نه ماه با هم زندگي مي كنند. با توجه به اعتياد شوهر و براي اينكه بچه سالم به دنيا بيايد سهيلا خانه را ترك كرده و در 7 ماهگي به بهزيستي پناه مي برد(كه نه پناهگاه كه قربانگاهش بوده!)در آنجا به او توهين هاي زيادي از سوي مددجويان و نيز كادر پرسنل مي شود و اورا كه زن حامله اي بوده به شدت به كار وا ميدارند و روسپي اش مي خوانند. درنهايت 5 روز پس از وضع حمل ، طفل خود را با چاقو(كارد ميوه خوري) به قتل مي رساند.خود سهيلا دلايل قتل را اينگونه مي داند كه " اولا بچه ام را به دليل حرامزاده خواندنش مي خواستند از من بگيرند وبه فرانسه ببرند و وقتي شب چهارم كه آنرا به من دادند در وضع نامناسبي بود و مي ترسيدم كه به دليل آنكه هيچ كس نمي خواهد از او خوب مراقبت كند آينده اش مانند آينده خودم شود. از سوي ديگر مي خواستم بدانم جان آدمها از كجا خارج مي شود تا بتوانم بعدا از تمام آدمهايي كه به من تجاوز كردند انتقام بگيرم."
http://www.hra-news.org/news/7392.aspx