ما چه چيزمان را گم نکرده ايم؟
چه کسي چه چيز مرا گم کرده؟
آنچه زير پوست شهر گسترش مي يابد لائيسم است و دين داران کم کم به ناچار يا به اضطرار يا به خواسته خود يا به فرار به ديني کاملن شخصي سازي شده روي خواهند کردهرچند شايد حقيقت چيز ديگر و جور ديگري شود اما به نفع اخلاقي خواهد بود که مقدم بر دين است
شايد آبشخور تمام مشکلات تفکري ما چه در جنبه شخصي چه در جنبه حکومتي نشستن فقه جاي اخلاق باشد
ما وقتي چيزي غير مادي را گم مي کنيم به واقع خودمان يا قسمتي از خودمان را گم کرده ايم که اگر خودمان را داشته باشيم هيچ جزئي از ما قابل گم شدن يا دزديده شدن نخواهد بود
ازطرفي هم آنچه مسلم است اينکه در اين مختلف الاضلاعي که ما زندگي مي کنيم هيچ چيز سرجاي خودش نيست و همه چبز رنگ و بويي غير از آنچه خودش است ميدهدو در فشار ترديدها و شکاکيت ها تمام نشانه هايي که به ارشاد ما کاشته اند ما را به سويي غير از آنچه بايد مي کشاندو آن ها که بالاترند نمي دانند و نمي دانند که نمي دانندو نمي بينند ونمي دانند که نمي بينندبه هر حال آنچه مرز وجودي مان راتعيين مي کند تمام اشياء دور و برمان است جز حقيقت مگر دستي از حقيقت به سويمان دراز شود يا پايي در جايي ديگر داشته باشيم
...