جالب تر از اين خيانتي كه انسان در حق خودش ميكنه طومار توجيهاتي (البته به زعم خودش استدلالهايي) است كه براي خودش مينويسه. اون كسي رو كه از ترس نتيجهها فكر نميكنه شايد بشه يه جوري به هوش آورد اما كسي كه به اين فكر نكردنش آگاهه و اون رو براي خودش توجيه كرده هيچ جوره نمي شه بيدار كرد. توجيهاتي (يا استدلالهايي) از اين دست كه "من اصلا صلاحيت اين رو ندارم كه دربارهي فلان مسئله فكر كنم. من اصلا عقل نميرسه. فلاني كه بهتر ميفهمه و..." آنچنان اونها رو بر اين مسير خوشون متعصب ميكنه كه اهل فكر به درستي راه خودشون شك ميكنن.