• وبلاگ : ساز خاموش
  • يادداشت : آتاري هاي زندگي من
  • نظرات : 1 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سياوش روستا 
    اولين بار که اين بازي را ديدم سال 63 بود و هواپيماهاي عراقي هم بالاي سر ما تشريف داشتند و از قضا آنها خيلي واقعي بودند و کارهايشان تنيجه داشت نتايجي که هنوز کابوسهايش رهايمان نميکند. فکر ميکنم هواپيماهاي عقيدتي هم همينگونه اند. يعني اگر هم بروند کابوسشان تا نسلها باقي است و باز هم در وقت خود دست و دلمان را ميلرزانند. عالي بود.