• وبلاگ : ساز خاموش
  • يادداشت : دود چاي
  • نظرات : 4 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    عجب جايي بود که دود مي کرد. جالبه نوع نگاه و ....
    + نيايش 


    سلام......عالي بود مثل هميشه

    سرم را پايين مي‌اندازم. نگاهم را از بالا، روي فنجان چاي مي‌ريزم. چاي بخار مي‌کند. اين بخار، بيشتر شبيه دود است؛ دود خيلي چيزها. نمي‌دانم اين دود به چشم چه کسي مي‌رود و دوده‌اش روي کدام بام مي‌نشيند

    دودش چشم ... مي‌رود
    از ترسم دستام نتونست بنويسه


    اين بخار، بيشتر شبيه دود است؛ دود خيلي چيزها. نمي‌دانم اين دود به چشم چه کسي مي‌رود و دوده‌اش روي کدام بام مي‌نشيند.؟!

    فوق العاده بود! واقعا تحت تاثير قرار گرفتم...

    سلام

    و اوست جابر العظم اکسير

    چه باک!

    + نيايش 

    گفتم: «لعنت بر شيطان»!
    لبخند زد.
    پرسيدم: «چرا مي خندي؟»
    پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد»
    پرسيدم: «مگر چه کرده ام؟»
    گفت: «مرا لعنت مي کني در حالي که هيچ بدي در حق تو نکرده ام»
    با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟!»
    جواب داد:

    «نفس تو مانند اسبي است که آن را رام نکرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.»

    پرسيدم: «پس تو چه کاره اي؟»
    پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز. در ضمن اين قدر مرا لعنت نکن!»
    گفتم: «پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟»
    در حاليکه دور مي شد گفت: «من پيامبر نيستم جوان...


    دود چاي،دود همه اعمال ماست.دود چاي،دود همه آه هاي تمام سيني به دست هاست.دود چاي را ديدن خود هنر است...
    + محسن 
    ياد دوستي افتادم که ليسانس فيزيک داره و توي يکي از موسسات آبدارچيه. از فوتباليستهاي خوب قم بوده که براي درآوردن خرجي خانواده بي خيال فوتبال شده. امسال هم براي ارشد امتحان داد و قبول نشد و رفت سربازي. امريه گرفته براي يه جايي توي قم تا بتونه بعد از ظهرها باز هم بياد توي موسسه چايي بريزه. البته انقدر خنده رو و دوست داشتنيه که به سختي ميشه براش غصه خورد. فقط مي خنده؛ شايد به ريش ما، به ريش دنيا و به ريش همه و همه.
    + موسوي 

    فعلا که دودش به چشم من وشما رفت که اشکمون در اومد! يکي ديگه ظلم ميکنه دودش به چشم من وشما ميره مملکته داريم؟
    سلام
    محسن نامجو ميگه: درد مي‌پيچيد در دلمان يك‌هو درد مي‌پيچد...
    + سياوش روستا 

    سلام. اينکه آدم اونقدر خودش و کارهاشو مهم ندونه که اين چيزا رو هم ببينه خيلي مهمه. اين مهمترين نکته اين ماجرا براي من بود. اين روحيه را حفظ کنيد.
    + بابايي 
    زيركي را گفتم اين احوال بين، خنديد و گفت...

    ممنون از حضورت

    گاهي غم و اندوه شناور در يک نگاه، تا مدت ها، روزها و شب ها با ما باقي مي ماند!

       1   2      >