همينطوره ..........
چطور مي توان اين غزل سعدي را ناديده گرفت ...
تو آن نهاي که دل از صحبت تو برگيرندو گر ملول شوي صاحبي دگر گيرندو گر به خشم براني طريق رفتن نيستکجا روند که يار از تو خوبتر گيرندبه تيغ اگر بزني بيدريغ و برگرديچو روي باز کني دوستي ز سر گيرندهلاک نفس به نزديک طالبان مراداگر چه کار بزرگست مختصر گيرندروا بود همه خوبان آفرينش راکه پيش صاحب ما دست بر کمر گيرندقمر مقابله با روي او نيارد کردو گر کند همه کس عيب بر قمر گيرندبه چند سال نشايد گرفت ملکي راکه خسروان ملاحت به يک نظر گيرندخدنگ غمزه خوبان خطا نميافتداگر چه طايفهاي زهد را سپر گيرندکم از مطالعهاي بوستان سلطان راچو باغبان نگذارد کز او ثمر گيرندوصال کعبه ميسر نميشود سعديمگر که راه بيابان پرخطر گيرند......
و يا بسياري از مرواريدهاي بي نظير بحر پارســــــــــي