من هم ترجيح مي دم مثه حافظ بگم :
گفتگو آيين درويشي نبود ورنه با تو ماجراها داشتيم
اما بعد...
درد بسيار و مجال اه گفتن نيست واي
چه ماجرا ها كه در زير پوست اين شب به سنگ تبديل مي شود..
سلام. گمان ميكنم از قضا مشكل ما اين است كه حتي در فرهنگمان هم از گفت و گو چنانكه بايد هواخواهي نشده است. آن شعر حافظ هم كه صراحتا ميگويد گفتگو آيين ما نيست. البته ايشان منظورش گفت و گوي اصطلاحي شما نيست. اصلا اينكه در فرهنگ ما فلان چيز هست نميدانم منظور چيست. اگر واقعا در فرهنگ ما هست پس اين خلق و خوي از كيست؟
و چنانكه جناب طاهري گفته، ما در عمل مشكل داريم. بزرگان ديني ما هم چندان اهل گفت و گوي اصطلاحي نبوده اند. اين نظر من است. شايد اشتباه باشد. قرآن كريم هم ممكن است كه در اين آيه چنين گفته ولي صد جاي ديگر مطالبي دارد خلاف گفت و گوي اصطلاحي شما. حالا يك آيه كه آن هم معنايش مشكوك است پيدا كرده ايد و زده ايد توي تابلو! به هر حال ممنون از مسئله مهمي كه طرح كرديد.
اين ساز خاموش نيست
نسيم نت هاي خاص بهاري ست
كه به گوش هر كسي آشنا نيست
جز مرد عمل بودن تا خود صبح
كه هم چنان به تازه ها مي انديشد از رونق گذشت ها
ستون اصلي اما نامرئي جامعه فرهنگ است و ستون فرهنگ گفتگو است و ركن گفتگو، پذيرفتن اين نکته ساده است که همهچيز را همگان دانند
گفتمان نوعي ارزشگذاري به ديدگاه ديگران است.
مانا باشيد
سلام الان دولتمردان ما بز براشون تو بورسه اونهم از نژاد اخفش
ميفرمان
سرشما وآستان حضرت ما/بذاريد هرچه برسرتان ميرود اراده ء ما