سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ملعون است، ملعون است دانشمندی که به سوی پادشاهی ستمگر می رود و به او در ستمش یاری می رساند [امام صادق علیه السلام]
ساز خاموش

همیشه تو حاکم بودی.
اما انگار از پشت ورق‏هایم می‏فهمی که از چه خالی فقیرم
من همیشه از دل دست پرم
و تو همیشه از پیک.
من مدام دل رو می‏کنم و تو با حکم‏های سیاهت می‏بُری.
بِبُر! کوتم کن!
هرچه باشد، تو حاکم هستی و من...
بگذریم، دستِ آخر...



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 91/2/23:: 3:41 صبح     |     () نظر

آنِ مــایــی هــمــچــو مــا، دلـشـاد بـاش
در گـلـسـتـان هـمـچـو سـرو آزاد باش

چـون ز شـاگـردانِ عشقی ای ظریف
در گـشـادِ دل، چـو عـشق، استاد باش

گــر غــمــی آیــد گــلــوی او بــگــیــر
داد از او بـــســـتــان، امــیــرِ داد بــاش

گـاه بـا شـیـرین چو خسرو خوش بخند
گـه ز هـجـرش کـوه کـن، فـرهـاد بـاش

حـاصـل ایـنـست ای برادر چون فلک
در جــهــان کــهــنــه، نــوبــنـیـاد بـاش



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 91/2/9:: 6:21 عصر     |     () نظر

1. ادبیات فارسی معجونی است از شهد صدها گلستان مختلف. سرزمین ما همان طور که گل‏ها و گیاهان متنوعی را در خود جمع کرده است،‏ مردان و مردمانی از فرهنگ‏ها و اندیشه‏های مختلف را هم در خود جای داده است. معجون ادبیات، از شهد گل‏هایی شیرین شده که هم از سرزمین‏های متفاوتی‏اند و هم از اندیشه‏ها و انسان‏های مختلف.
شاید اگر طعم شعر شاعران را به تنهایی بچشیم، یکی را تلخ و یکی را شور،‏دیگری را ترش و آن یکی را بی مزه بیابیم،‏اما تاثیر هرچند اندک هر شاعری، طعم معجون را کامل‏تر می‏کند.

2. اگر ادبیات هر مردمی را آیینه‏ای از فرهنگ و تاریخ آن مردم بدانیم نباید از حضور برخی شاعران در عرصه‏ی ادبیات ایران ناراضی باشیم. آنچه در این آیینه می‏بینیم، کس دیگری جز خودمان نیست.
اگر منوچهری و فرخی سیستانی را می‏بینیم چون شعر امثال اینان در رگ‏های ما جریان دارد؛ اگر مولوی و عطار و سنایی را می‏بینیم چون عرفان در میان مردم ما همواره حضور دارد؛‏گاهی حقیقی و سازنده و گاهی خرافه و مخرب. اینکه از سعدی و حافظ و مولوی چندین نسخه‏بدل ساخته شده اما برای خیام همانند و مقلد چندانی سراغ نداریم،‏ اشارتی است به حکایتی در فرهنگ‏مان.
کسی که تلاش می‏کند جوهر قلم برخی شاعران را از دفتر شعر فارسی پاک کند به این نکته نمی‏اندیشند که شعر، بازتاب زلالی است از آنچه میان مردم می‏گذرد. مگر می‏توان شاعری را از صفحه‏ی تاریخ ادبیات خط زد و آسوده نشست که اندیشه‏ای -هرچند ناسالم- را از سر راه خود برداشته‏ایم؟ چنین شخصی مانند کسی است که برای پاک کردن لکه‏ای از چهره‏ی خود با تصویر خود در آینه درگیر است.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 91/2/3:: 2:43 صبح     |     () نظر