در رستوران قطار منتطر صبحانه بودم. دور میز روبرویم پدری با دو دختر کوچکش صبحانه میخوردند. ناگهان جیغ دختر کوچکتر بلند شد. نگاهم را بالا آوردم. دخترک سهم خود را تمام کرده بود و حالا قصد تصاحب سهم خواهر بزرگش را داشت. پدرش اول سعی کرد با نوازش و بغل گرفتنش دخترش را آرام کند اما نوازد پدرانه طعم عسل نمیداد. چشم دخترک روی بسته عسل تکنفره خواهرش ایستاده بود و دادش رستوران را پر کرده بود. آخرسر خواهر بزرگتر، هم برای اینکه خواهر کوچکش را راضی کند و هم نگاههای توی رستوران را از روی خودشان برگرداند از سهم خود گذشت و دخترک آرام گرفت. پدرشان که انگار از دردسر بزرگی خلاص شده بود به دختر بزرگش گفت: آفرین به دختر وظیفهشناس و فداکارم.
صبحانه سه نفرهشان تمام شد و در حالیکه خواهر کوچک سیر بود و خواهر بزرگ وظیفهشناس از رستوران خارج شدند.
در حدیثی معروف به "حدیث جبرئیل"، پیامبر اکرم(ص) دین اسلام را در سه بعد معرفی میکنند. این سه بعد عبارتند از اسلام، ایمان و احسان. ایشان اسلام را شهادت دادن بر وحدانیت خدا و رسالت محمد(ص) و به جا آوردن نمازهای یومیه، پرداخت زکات، روزه و حج تعریف میکنند. ایمان را عبارت از ایمان به خدا، ملایکه و رسولانش و ایمان به آخرت و جزای اعمال میدانند. ایشان همچنین در تبیین احسان میفرمایند: أن تعبد الله کأنک تراه، فانک ان لاتراه فانه یراک.
دو امر اسلام و ایمان تا حدی واضح هستند اما امر سوم یعنی احسان چندان روشن نیست. میتوان گفت فقها به امر "اسلام" و متکلمین به "ایمان" میپردازند. اما "احسان" در هالهای از ابهام است وبه ظاهر صنف مشخصی از علما به این موضوع نمیپردازند. پیامبر اکرم(ص) در حدیث دیگری در مفهوم ایمان - به معنای عام نه معنای مذکور در حدیث جبرئیل- میفرمایند: الایمان، التصدیق بالجنان و القول باللسان و العمل بالارکان. در این حدیث نیز سه حوزه مطرح میشود که عمل به ارکان مربوط به حوزه فقه، قول به لسان مربوط به کلام و تصدیق به جنان حوزهای است که مانند مصداقش در "حدیث جبرئیل" یعنی احسان متولی معینی ندارد.
گرچه عرفا را مشغول به احسان و تصدیق بالجنان میدانند اما همچون فقها و متکلمین دارای تشخص نیستند و همواره در گمنامی اجتماعی و علمی به سر میبرند.
احادیث مذکور، اسلام را در سه بعد معرفی میکنند و یقینا از مخاطب خود اتیان سه امر را خواهان هستند. اما با نگاهی به تاریخ اسلام و مسلمین کسانی که در مقام نظر این سه امر را جمع کرده باشند اندک هستند و کسانی که در عمل هر سه بعد را لحاظ کنند اندکتر. متکلمین علم خود را پیروند؛ فقها شریعت را رهروند و عرفا طریقت خود را سالکند. گرچه بعضا شاهد تعامل این سه گروه بوده و هستیم اما هر یک از گروهها تعریف مختص خودرا از دین دارند. هر طیف حوزه خود را در تصویر دین پر رنگتر و پر نقشتر ارایه میدهند. گرچه منکر نقش حوزههای دیگر نیستند.
بیان مصداق از علمایی که در علم و عمل، عالم و عامل به هر سه بعد اسلام بودند مناسب مقام نیست. اما تنها برای روشنتر شدن مقصود میتوان مرحوم علامه طباطبایی را مصداق بارزی برای یک عالم و عامل به اسلام معرفی کرد.