• وبلاگ : ساز خاموش
  • يادداشت : خواب زندگي
  • نظرات : 7 خصوصي ، 32 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سلام 

    ديشب در کتابي اشعاري از مثنوي مي خواندم که وقتي متن شما را ديدم احساس کردم تصوير زيبا و به روزي از همين قصه کهن مثنويه:

    بود شهرى بس عظيم و مه ولى

    قدر او قدر سكره بيش نى‏

    بس عظيم و بس فراخ و بس دراز

    سخت زفت و تو بتو همچون پياز

    مردم ده شهر مجموع اندر او

    ليك جمله سه تن ناشسته رو

    اندر او خلق و خلايق بى‏شمار

    ليك آن جمله سه خام پخته خوار

    جان ناكرده به جانان تاختن

    گر هزاران است باشد نيم تن‏