من فکر ميکنم الان ما در جهان يک فرهنگ جهاني داريم. و اين فرهنگ جهاني هژموني بسيار توانمندي دارد که کسي حريفش نميشود. سازنده اين فرهنگ مردم جهانند. ساخت و ساز اين فرهنگ به دست همه است. هيچ پروژه اي هم براي فرهنگ سازي در کار نيست. فرهنگ سازي اصلا پروژه يي نيست. پروسه يي است. مردم خود به خود طبق علايق و نيازهايشان فرهنگ مي سازند. راز بقاست که زندگي و مرگ فرهنگها را رقم ميزند. وقتي فرهنگي با علايق مردم سازگار نباشد کنار ميرود. بايد هم کنار برود. چه لزومي است که فرهنگ نامطلوب را به ضرب و زور و غيرطبيعي نگاه داريم؟ و البته اين کار ممکن هم نيست. قرآن کريم: «کذلک يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ماينفع الناس فيمکث في الارض؛ خدا حق و باطل را چنين مثل ميزند: کف به کناري ميرود و آنچه به مردم منفعت ميرساند، در زمين ميماند.»