سلام وشعري ازدكترشفيعي كدكني تقديم به شما ودوستان وبلاگتان.
حلاج
در اينه دوباره نمايان شد با ابر گيسوانش در باد باز آن سرود سرخ اناالحق ورد زبان اوست تو در نماز عشق چه خواندي ؟که سالهاست بالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پير از مرده ات هنوزپرهيز مي کنند نام تو را به رمز رندان سينه چاک نشابوردر لحظه هاي مستي مستي و راستي آهسته زير لب تکرار مي کنند وقتي تو روي چوبه ي دارتخموش و مات بودي ما انبوه کرکسان تماشا با شحنه هاي مامورمامورهاي معذور همسان و همسکوت مانديم خاکستر تو را باد سحرگهان هر جا که برد مردي ز خاک روييد در کوچه باغ هاي نشابور مستان نيم شب به ترنم آوازهاي سرخ تو را باز ترجيع وار زمزمه کردند نامت هنوز ورد زبان هاست