باسلام. وتقديم شعري ازخسروگلسرخي به شما ودوستان وبلاگ .
پشت پنجره ام را کوبيد گفتم که هستي ؟گفت : آفتاب بي اعتنا طناب را آماده کردم پشت پنجره ام را کوبيد گفتم که هستي ؟گفت : ماه بي اعتنا طناب را آماده کردم پشت پنجره ام را کوبيدند گفتم که هستيد ؟گفتند همه ي ستارگان دنيا بي اعتنا طناب را آماده کردم پشت پنجره ام را کوبيد گفتم که هستي ؟گفت : يک پرنده آزاديمن پنجره را با اشتياق بازكردم.