سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و جابر پسر عبد اللّه انصارى را فرمود : ] جابر دنیا به چهار چیز برپاست : دانایى که دانش خود را به کار برد ، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشنده‏اى که در بخشش خود بخل نکند ، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد . پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد ، و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد . جابر آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود . پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند . و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند ، نعمت او را ببرد و نیست گرداند . [نهج البلاغه]
ساز خاموش

تصوف یکی از شیرین­ترین و جذاب­ترین جلوه­های فرهنگ ایرانی است. با اینکه طبیعت عرفان، شخصی و منزوی است اما ناخواسته بر فرهنگ عمومی ایرانیان تاثیر گذار بوده است. این بارقه­ی فرهنگی ما در طول روزگار، دوستان و دشمنان بسیاری داشته و وفاها و جفاهای فراوانی دیده است؛ روزی همچو درختی تنومند سایه­ی خنک و فراخی داشت و  روزی دیگر اسیر تندبادها و آفت­ها می­شد و جز تنه­ی خشک و نحیف چیزی از او نمی­ماند؛ اما در زمان ما، تصوف -هرچند آن جمال و جلال قرن 5 و 6 را ندارد- هنوز گنجینه­ی اصیل خود را گم نکرده است.

تصوف و عرفان دو بخش عملی و نظری دارد. شاید بتوان خروجی این دو را مرام تصوف و نمود بیرونی عرفان اسلامی-ایرانی دانست. تصوف هیچ گاه دنبال یارگیری و تبلیغ خود نبود برای همین ادعایی هم نداشت؛ بگذریم از دکان­دارانی که در هر مرام و مسلکی ردپایی از آنها پیدا می­شود. صوفی سر در گریبان خود داشت؛ نه سنگ دین به سینه می­زد و نه غم نان مردم را می­خورد اما برای خود مرامی داشت که طبق آن با هم­نوعان خود زندگی می­کرد. زندگی نه به معنای تحمل دیگران یا جنگ بقا، زندگی یعنی به انسان بودن انسان احترام می­گذاشت؛ چه نسبت به هم­مسلک صوفی خود، چه گبر و بت­پرست و چه مفتی­ای که صوفی را مهدورالدم می­دانست. 

برخی از دردهای اخلاقی جامعه را می­توان با همین مرام درمان کرد. جوانمردی، وفای به عهد، صداقت در گفتار و رفتار، تسامح، تساهل، هم­زیستی، مهرورزی، سرفصل­های مرام­نامه­ی تصوف­اند؛ گوهرهای فراموش­شده­ای که هر روز در جامعه­ی ما کم­رنگ­تر می­شوند. فرهنگ تصوف با دین و دین­ورزی هم ناسازگار نیست تا برخی از نام تصوف وحشت کنند و بار دیگر کمر بر صوفی کُشی ببندند. این جنبه از تصوف نه از وحدت وجود می­گوید تا به گمان برخی شرک باشد و نه ریاضت و چله نشینی می­خواهد تا بدعت در دین نامیدش. هرچه هست چشمه­ی اخلاقی است که از دین جوشیده و فقط قرار است در بستر تصوف جاری شود.

برای بازگرداندن آب رفته­ی اخلاق به جوی جامعه، قرار نیست تسبیح به دست، ذکر یاهو بگیریم و به جای مدرسه، خانقاه بسازیم یا در دبیرستان­ها فتوحات درس بدهیم. مرام تصوف ازآن خود ما است؛ فقط فراموشش کرده­ایم. کافی است به همدیگر یادآوری کنیم که «ما نیز مردمی هستیم» و برای خود مرامی داریم که از کسی عاریت نگرفته­ایم.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 92/4/8:: 5:28 صبح     |     () نظر