گاهی اوقت فکر میکنم ما چه قدر کم حرف شدهایم. حتی گاهی صبح را شب میکنیم بی آنکه کلامی گفته باشیم. انگار با هم قهریم. با دوستانمان، خانوادیمان، خدایمان و حتی خودمان.
باور نمیکنید؟ میخواهید از همین فردا صبح امتحان کنید. شب وقتی سر سنگین خود را روی بالش نرم میگذارید حساب کنید چه حرفهایی را به چه کسانی گفتهاید. آن وقت باور میکنید. باور میکنید که حرفهایمان یا شکایت از کم خوردن و بد خوردن است یا خندیدن به واقعیتهایی که باید گریست ویا نعرهای است بر سر چیزهایی که ارزش نگاه کردن هم ندارند سر جمع اصلا حرف نیستند؟ ولی وقتی که باید حرف بزنیم لام تا کام ساکتیم. یادتان هست آخرین باری کی جمله ممنوعه «دوستت دارم» را گفتهاید؟ بعله! قبول دارم که این قرتی بازیها برایمان کسر شان دارد. باید ابهتمان را حفظ کنیم!!!!
یادتان هست آخرین بار کی وقتی تکبیره الاحرام نماز را میگفتید رویتان به خدا بود نه خلق خدا؟ البته میدانم رو به خدا داشتن نه از ارکان نماز است نه از واجبات نماز!!
باور کنید حرف خوب بهقدری زیاد هست که وقت برای گفتن آنچه روزانه به زبان میآوریم نمیماند؛ باورکنید!
سرتان را درد نیاورم میدانم آن قدر کار واجب دارید که فرصت شنیدن این خزعبلات را ندارید.