فکر کردن مثل هر چیز دیگری مقدمات و ابزاری لازم دارد که بدون آنها فکری نمیتوان کرد. مهمترین وسیله فکر کردن اراده است. به این معنی که فرد واقعا بخواهد فکر کند و به حاصل فکر خود هم احترام بگذارد.
بزرگترین مانع برای رسیدن به این ابزار، ضمیر ناخودآگاه خود انسان است. شاید بتوان اسم این ضمیر ناخودآگاه را همان نفس گذاشت.
«انسان به خودش دروغ نمیگوید». این جمله بزرگـترین دروغ تاریخ بشر است. انسان بزرگترین و خطرناکترین دروغها را به خودش میگوید. یکی از این دروغها «من فکر میکنم» است. گاهی اوقات نفس ما، از آنجا که نتیجه تفکر در مسئلهای را میداند و لازمه رسیدن به آن نتیجه را هم محاسبه کرده است به بهانههای مختلف مانع تفکر انسان میشود و خطرناکتر اینکه نتیجهای دیگر را در جامه نتیجهای مستدل و مبرهن تحویل ذهن و زبان انسان میدهد.
نفس راحتطلب است. برای همین تمام تلاش خود را برای خاموش کردن آتش تفکر انجام میدهد. جون خوب میداند که آتش تفکر خانه چوبی آسایشش را خواهد سوازند. بهترین لحظههای زندگی ما زمانی است که بتوانیم نفس خود را -هرچند برای دقایقی- خفه کنیم. در همان چند دقیقه زلال، ممکن است به نتایجی برسیم که نگاهمان را نسبت به همه چیز دیگرگون کند.
نفس ما معمولا برای فراری دادن عقل از تفکر به دو روش پناهنده میشود. یا دایره بدیهیات را چنان فراخ میگیرد که همه نتایج لازم خودش را درون حلقه بدیهیات جمع کند یا وظیفه تفکر را بر دوش فرد یا افرادی میگذارد که برای تفکر اصلحتر میداند. در هر دو صورت آنچه حاصل میشود با نتیجهای که زیر سایه دقایقی تفکر خالص ثمر میداد، فرسنگها فاصله خواهد داشت.