سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
ساز خاموش

مثل چند شب گذشته تنها هستم. سکوت خانه با کمانچه‏ی کلهر، هارمونی غریبی دارد. دلم گرفته؛ بیشتر از خودم و روزگارم. به امیدها و آرزوهایم فکر می‏کنم ولی امیدی برای آرزو کردن برایم باقی نمانده؛ نه برای خودم نه برای روزگارم اما امشب مخاطب آرزوها فرق می‏کند. امشب، شب آرزوهاست.

آرزوهایم برای تو تکراری‏اند و برای من هنوز آرزو. راستی که آرزوهای من چه قدر حقیرند! از زمان کودکی‏ام که آرزویم خریدن آدم‏آهنی از اسباب بازی فروشی سر کوچه‏مان بود تا حالا که پسرم قبل از به دنیا آمدنش، آدم‏آهنی دارد؛‏ آرزوهایم هیچ وقت بزرگ و دست نیافتنی نبودند. نمی‏دانم، شاید از واقع بینی افراطی بود یا از بدبینی اما هرچه بود برای من آرزو بودند که تا امشب یدک کش‏شان کرده‏ام. آرام آرام تاریخ انقضای آرزوهایم می‏گذرد. می‏ترسم چیزی که ته این آرزوها برایم می‏ماند همین آرزومندی باشد و تو با همان «مصلحت» مخصوص خودت مرا تشنه‏تر دنبال خودت بکشانی.  هرچند دنبال تو افتادن، بزرگ‏ترین آرزوست.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 91/3/5:: 3:8 صبح     |     () نظر