سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این تویی که اغیار را ازدل های دوستانت زدودی تا آن که جز تو را دوست نداشتند ...آن که تو را از دست داد، چه به دست آورد ؟ و آن که تو را یافت، چه از دست داد ؟ آن که جز تو را به عنوان عوض پذیرفت، زیان کرد . [امام حسین علیه السلام ـ در دعایش ـ]
ساز خاموش

استاد گرامی­ام آقای بابایی نوشته­اند  که در پاسخ به درخواست یکی از بازاری­های متمول تهرانی برای ترجمه­ی قرآن و دریافت حق­الزحمه ارزشمند، به آن بازاری پیشنهاد داده است که هزینه­ی ترجمه قرآن را صرف تعمیر مدرسه­ای بکند. آن بازاری در پاسخ گفته بود: «در شب اول قبر، قرآن به دادم می­رسد نه میز و نیمکت مدرسه». قضاوت کردن در مورد نوع نگاه دینی آن بازاری چندان سخت نیست؛ اما در مواقعی که قضیه کمی پیچیده­تر می­شود خود ما نگاه­هایی گاه بسته­تر از آن بازاری داریم و با همان عقیده، رفتار می­کنیم؛ البته با ظاهری آراسته­تر. این نوع نگاه­ها نتیجه­ی آفتی است که بر جان دین­داری ما افتاده است. در این یادداشت سعی دارم به یکی از دلایل آفت­زدگی دین­داری، زمینه­های به وجود آمدنش و راه رهایی از آن اشاره­ی کوتاهی کنم.

مدتی بود در مورد آفات دین­داری فکر می­کردم. با جستجو میان نوشته­ها و مقاله­ها مطلب دندان­گیری عایدم نمی­شد. آن چه مراد من بود و نمی­یافتمش، آفات درونی دین­داری بود؛ آفاتی مانند احساس­مداری، جبرگرایی، خرافه، غلو، انسان­وار دیدن خدا در گفتار و ذات و شکل­گرایی و غفلت از محتوا. این آفات جنس دینی دارند و در زمین معرفت­شناسی دین­داران رشد می­کنند و با شناخت نادرست از دین به اخلاق، فقه، عرفان و دیگر ابعاد دینی جهت می­دهد.

در نوشته­ای از عبدالعلی بازرگان با عبارتی روبرو شدم که کلید گمشده­ی من بود: «بد خداشناسی»؛ عبارت ساده­­ای که وی آن را برگرفته از اصطلاح قرآنی «سوء ظن به خدا» می­داند. وقتی جنس خدا را بد بشناسیم، نه حرف خدایمان را خواهیم فهمید نه خواسته­اش را؛ مانند نوکر کر و لالی خواهیم شد که خواسته­های اربابش را نمی­فهمد و با گمانه­زنی­های خود در مورد مراد ارباب، فاجعه می­آفریند. چنین کسی ممکن است برای رساندن جرعه­ای آب به ارباب، چاه بکند اما دست و پا زدن ارباب را از خفگی، بازی بپندارد. آفت­های درونی دین­داری؛ اخلاق را به سلاحی علیه دیگران، عرفان را عجوزه­ای بزک کرده، فقه را مردابی کم عمق و کلام را به نقابی برای نمایش تعقل تبدیل می­کنند و در نتیجه­ از دین کاریکاتوری خنده­دار یا ترسناک ترسیم می­کند.

هرچند معضلاتی مانند بحران­های اجتماعی، راحت طلبی، منافع شخصی و گروهی یاری‌رسان بد خداشناسی هستند اما هیچ چیز مانند نادانی شجره­ی خبیثه­ی بد خداشناسی را آبیاری نمی­کند. نادانی دشمنی ابدی و ازلی برای انسان و انسانیت است. جهل، آتش خانمان‌سوزی است که شعله­هایش طمع دین و دنیای آدمی را دارد و جز با عقل و علم نمی­توان خاموشش کرد.

متاسفانه ما ایرانیان یکی از تنبل­ترین مردم دنیا برای فهمیدن و دانستن هستیم. زمانی هم که بر تنبلی خود غالب می­شویم و از دور نگاهی به وادی فهمیدن می­اندازیم، با پی بردن به پیامدها و الزامات دانستن، دیوارهای بلندی بین خود و آگاهی می­کشیم تا مبادا آسایش فکری و روزمره­ی خود را از دست بدهیم.

آگاهی کجاست؟ در کدام شهر و دیاری باید به دنبالش بود؟

1. به گمانم بعد از شکستن دیوارهای تنبلی و به جان خریدن هزینه­های فهمیدن و تن سپردن به الزامات آن، باید تکلیف خود را با عقل بشری یک سره کنیم. تا زمانی که جایگاه عقل در دستگاه معرفتی ما مشخص نشده، رفتار و عقاید ما معجونی از تناقضات در هم تنیده خواهند بود.

2. باید قبول کنیم که در بسیاری از جزییات معارف و دستورات دینی و برخی کلیات آن، نمی­توان به معیار قطعی رسید. برای همین نباید در اندیشه­ و رفتارهایی که با دیگر انسان­ها ارتباط دارند و بر آنها اثرگذار هستند از مرز قدر مسلم­های پذیرفته شده­ی همگان فراتر رویم. در خلوت خود می­توانیم متناسب با عقاید شخصی­ خودمان بیندیشیم و رفتار کنیم.

3. برای دست یافتن به گوهر دین و رسیدن به قدر مسلم­های بیشتری از معارف دینی، نباید به راه دوری رفت. تمرکز بر متون دست اول دینی و پرهیز از تفسیر به رأی­های آشکار و نهان، ما را به مقصد خواهد رساند.

تا زمانی که درخت دین­داری خود را با نادانی باغبانی می­کنیم، آفت بد خداشناسی همه­ی شاخه­های درخت را خواهد گرفت و میوه­هایش را مسموم خواهد کرد.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 92/1/16:: 11:33 عصر     |     () نظر