• وبلاگ : ساز خاموش
  • يادداشت : قلعه‏هاي ترس
  • نظرات : 4 خصوصي ، 11 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دمت گرم و سرت خوش باد. يه بار همين مطلب رو با عنوان تمايز بين هويت ديني و هويت اجتماعي بين دوستان به عنوان منبر مطرح کردم . چه انتقادها و چه گلايه ها که ايجاد نکرد.

    يا علي مدد


    اومدم يه چيز تازه بخونم اما انگار سرتون شلوغ بوده و......
    + سروش 
    حامد جان
    اين همان عقيده پرستي است که به مراتب بدتر از بت پرستي است.
    ر.ج:م.ملکيان


    ما در قلعه احساس آرامش ميکنيم چون امنيت را به ما ميدهد،چون داخلش ميشود از همه چيز در امان بود،اگر قلعه سست باشد پس آرامش و امنيت را چه ميشود،فقط از روي تعصب و احساسات که نميشود چيزي را دوست داشت...

    اگر در طول زمان برخي آموزه ها جاي خاصي براي خود باز ميکنند،نه اشکال از دين است نه از آن آموزه ها،بلکه ميتواند حسن هم باشد...ميتواند موجب طرد افراد نيز بشود...

    + مجيد 
    «قلعه اي با عقلانيت و حقيقت» اين چيزي بود که رهاي عزيز نوشته بود. ماجراي عقلانيت در دين مسيحي بس خواندني است. اينکه عقلانيت ريزني، دين را بالکل زدود. تا اينکه در قرن هجده و نوزده دوباره ايمان را بر اساس عنصر ديگري غير از عقل بنا نهادند. چيزي شبيه راز مارسل يا برهان اخلاقي کانت يا احساس و تجربه ديني شلاير ماخر. گفتنش ساده است که دين را بايد بر اساس عقل پايه نهاد و بقيه اش را دور ريخت. اما همين اول مي پرسم چرا عقل؟ يا فقط عقل؟ کدام عقل؟ من که نمي دانم. فقط پرسيدم. مسير طولاني است.
    + موسوي 
    اونقدر اين پست شما قابل درکه برام ودر عين حال قشنگ که چند روز فکر کردم چي بنويسم براي کامنت.بعد ديدم مثل رها بايد گفت:هزار لايک ........

    هزار لايک براي عنوان !

    اگر ديوارهاي اين قلعه با مصالحي مثل عقلانيت و حقيقت ساخته شده باشد، احساس آرامش ما پايدار خواهد بود، اما اگر با خيال و توهم بالا رفته باشد ناگزير دير يا زود فرو خواهد ريخت.

    + حسنا 
    عقايد ما، يقين هاي روانشناختي ست که در سايه اش راحتيم..نمي شود اون رو از آدم ها جدا کرد.
    بند آخر نتيجه گيري بسيار خوبي بود

    جالبه. يه طلبه و اينهمه ازاد انديشي. کاش همه اين مجال رو به خودشون بدن و از قيد اين ارامش خيالي بگذرند, انوقت به حقيقت دست مي يابند. حقيقتي که شايد فرسنگ ها با تصورات و اعتقاداتشون فاصله داشته باشه.