در سالهای اخیر، سخن از «قشر متوسط جامعه» در گفتگوها، نوشتهها و آثار هنری بیشتر به گوش میرسد که البته دلایل مختلفی دارد. اما نکتهای که در مورد قشر متوسط جامعهی ما باید به آن توجه کرد؛ تفاوت «قشر متوسط اقتصادی» با «قشر متوسط فرهنگی» است. اصولا «قشر متوسط» نباید دو یا چند جنبه یا تعریف داشته باشد؛ در حالی که در جامعهی ما، قشر متوسط فرهنگی، ممکن است از لحاظ اقتصادی بسیار پایینتر از قشر متوسط اقتصادی باشد یا بالعکس. شاید این موضوع در نگاه نخست، مشکل مهمی به نظر نرسد؛ اما فشار روانی سنگینی بر افراد، خانوادهها و جامعه وارد میکند.
آنچه برای من، بعد از تماشای فیلم «اینجا بدون من» برجسته شد؛ همین موضوع قشر متوسط و فقر اقتصادی بود. فیلم بر محور خانوادهای میچرخد که از یک مادر کارگر، یک دختر دم بخت معلول و یک پسر تشکیل میشد. احسان -پسر جوان خانواده- زندگی روزانهی خود را با کارگری در انباری شرکتی تلف میکند تا اجارهی خانهشان را دربیاورد. احسان، اهل شعر و فیلمنامه نویسی و نقد فیلم است اما وضعیت بد اقتصادی خانواده و شرایط خواهرش او را در انباری محل کارش زمینگیر کرده است و مجال پیشرفت و خودنمایی به او نمیدهد. تنها دلخوشی او، سینما رفتنهای عصرانه است. احسان که از لحاظ فرهنگی از قشر متوسط جامعه است؛ رویاهای نه چندان بزرگ خود را دست نیافتنی میبیند و برای خلاصی یا رسیدن به آرزوهایش، سه راه پیش روی خود میبیند: یکی بستن درزهای در و پنجره و باز کردن شیر گاز و خوابیدن که مادرش هم پیشنهاد میکند؛ دیگری فرار که نخست این راه را اننخاب میکند و دیگری توهم که وقتی از راه فرار برمیگردد؛ ناگزیر از انتخابش میشود. فلیم با انتخاب راه سوم به پایان میرسد ولی به مخاطب خود این پیام را میدهد که در شرایط نامتوازن فعلی، «احسان»ها راهی جز این سه راه ندارند که شاید بهترین راه، همان توهم زندگی رویایی خود باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینجا بدون من، ساختهی بهرام توکلی، بر مبنای نمایشنامهی باغ وحش شیشهای، اثر تنسی ویلیامز است.