وقتی از بالا به تماشای زندگی بشر مینشینیم، قطاری میبینیم که در مسیر مشخصی در حال حرکت است. همهی جوامع بشری با اختلافات جغرافیایی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی سوار این قطار هستند و همین مسیر را طی میکنند. این اختلافات هیچگاه موجب اختلاف در مسیر نمیشود فقط جای واگنها تغییر میکند و واگنهای انتهای قطار دیرتر از واگنهای ابتدای قطار از شهرها و روستاها میگذرند اما بالاخره راهشان یکی است و مجبورند مثل واگنها دیگر روی همان مسیر حرکت کنند.
افرادی که تلاش میکنند تا کاروان جامعهی خود را در راه دیگری سیر دهند و ادعا دارند که این راه سریعتر و امنتر از راههایی است که کاروانهای دیگر میپیمایند مانند کسانی هستند که خلاف جهت حرکت قطار بر دیوارههای واگن فشار میدهند و گمان میکنند اندکی از سرعت قطار میکاهند و مسیر را تغییر میدهند. چنین تلاشهایی جز خستگی، سرخوردگی و محرومیت از لذت سفر چیز دیگری در پی ندارد و تنها فایدهاش خنده و عبرت دیگر مسافران است.
این قطار از گردنهها، جنگلها، شهرها و تونلهای بسیاری عبور میکند. هرچند اماکنی که از آنها گذر میکند یکسان است اما حال و هوای هر واگن مختص خودش است. قطار از جنگل خواهد گذشت اما برای برخی لذت تماشای منظرهها و تنفس هوای پاک میماند و برای برخی دیگر که به درختان دست درازی کردهاند زخمی شدن دست و صورت. تونلها برای برخی مسافرین جایی برای شادی بچهها و جیغ و داد کودکانه است و برای برخی دیگر غاری مخوف و خطرناک.
فکر پیاده شدن از قطار و ساختن قطاری نو و راهی نو، رویایی متهورانه است که زندگی کوتاه همسفران را در مقابل سرما و گرمای روزگار به خطر میاندازد. بزرگان و ریش سفیدان هر قافله باید تلاش کنند که از هر منزل بهترین توشهها و تجربهها را برای همسفران خود بردارند و سفر را به کام آنها شیرین کنند.