سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با آبْ خود را از بوی آزارنده پاک کنید و به خودتان برسید که خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پلشتی را که هرکس کنارش بنشیند، از [بوی بد] او رنجه شود، دشمن می دارد . [امام علی علیه السلام]
ساز خاموش

خسته ام

کاش می شد از زندگی مرخصی استعلاجی گرفت.

گلویم درد می کند.

 



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/9/7:: 3:51 عصر     |     () نظر

چند دقیقه به نصف شب عید غدیر مانده است. بی حال و حوصله کنترل تلویزیون را بر می دارم و نیم نگاهی به شبکه ها می اندازم. در یکی می ایستم. مجری عید را تبریک می گوید و دوربین از چهره مجری به روی ستون های سفید و ساده ای می خزد. همراه با ظاهر شدن آرامگاه حافظ، موسیقی جلفی پخش می شود. جوانی میکروفن به دست کنار مرقد حافظ قدم می زند و بعد شروع به خواندن می کند: "تنهام نذار مولای من/ غریب جاده ها می شم". چند لحظه دقت می کنم. هیچ تناسبی بین هیچ کدام از ارکان برنامه نمی بینم. نه شعر با حافظ می سازد نه موسیقی با مولا.
پیش خودم می گویم حافظ همان حافظ است اما همنشین هایش عوض شده اند و تاوان این همنشینی را ما باید تحمل کنیم.
شجریان وقتی هم سن و سال همین جوان بود؛ روی همین پله ها، با حسن و ملاحتش جهان می گرفت و با کمانچه بهاری رواق منظرش را آشیانه یار می کرد. اما حالا به جای شجریان پژمان خان ایستاده و به جای بت چین "همیشه تنها می مونم/تو عمق شب رها می شم" شنیده می شود. دلم به حال حافظ می سوزد.

شجریان در حافظیه



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/9/4:: 3:19 صبح     |     () نظر

رفتارهای یک فرد در موقعیت و جایگاه‌های مختلف چه نسبتی باهم دارند؟
این سوال چند روزی است که خوراک "فکر در تاکسی و اتوبوس" من شده است. به عنوان مثال آیا رفتار صحیح یا ناصحیح فردی با افراد خانواده‌اش، می‌تواند آینه‌ای از رفتار و عقیده سیاسی او هم باشد؟ آیا از معنویت و رنگ‌وبوی آن به احساس شخص نسبت به انسان‌های دیگر راهی است؟ البته مرتبط بودن رفتارها به این معنی نیست که اشتباه کسی در موردی را به جایگاه‌های رفتاری دیگر وی نیز سرایت دهیم و حکم به فساد کنیم. بلکه بحث بر سر رفتارها و گفتارهایی است که از فرد، به صورت آگاهانه‌ و با پشتوانه‌‌ای از دلایلی هرچند ناصحیح سرمی‌زند.
هرچند چگونگی این ارتباط بحث ژرفی است که قاضی ذهن را در حکم کردن مردد می‌کند اما ظاهرا حوزه‌های چندگانه ذهنی و رفتاری انسان چندان مستقل از هم نیستند. به نظر می‌رسد همه افکار، رفتار و گفتار انسان از یک کانون واحد دستور می‌گیرند و آن مرکز فرماندهی، ذهن و عمل بشر را زیر چنر بال‌های فراخ خود گرفته است. این کانون هرچند خود چندان بزرگ نیست اما فرمول کوتاهی است که همه رفتار و اندیشه انسان در گام نخست با آن هماهنگ می‌شوند. این تک‌قانون مثل اثر انگشت، در هر فرد منحصر به خود اوست. البته در موارد بسیار نادر و مشخص، به دلیل انحصاری خودش این فرمول در تعدادی از افراد دقیقا یکسان است.
برخی فکر می‌کنند قانون زندگی‌شان دین است. در حالی‌که این قانون به نحوی تعامل ما با دین و نوع برداشت ما از آموزه‌های دینی نیز حکم‌رانی می‌کند. دلیل این گفته را می‌توانیم به‌راحتی در میلیون‌ها انسان که ادعای دین‌داری و دین‌مداری دارند ببینیم. دین تنها یکی از اموری است که در ذهن انسان از این فرمول طلایی دستور می‌گیرد. البته این تک‌قانون که از اولین لحظه زندگی شروع به شکل‌گیری می‌کند در طول حیات قابل تغییر است و یکی از اموری که می‌تواند به تغییر فرمول کمک کند دین است. مگر اینکه نوع تغییر تک‌قانون زندگی را هم خود قانون به دین صادر کرده باشد.


حالا جواب سوال اولم کجا ماند، خودم هم نمی‌دانم. بالاخره "فکر در تاکسی و اتوبوس" بهتر از این نمی‌شود.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/8/27:: 4:48 عصر     |     () نظر

فکر کردن مثل هر چیز دیگری مقدمات و ابزاری لازم دارد که بدون آنها فکری نمی‏توان کرد. مهم‏ترین وسیله فکر کردن اراده است. به این معنی که فرد واقعا بخواهد فکر کند و به حاصل فکر خود هم احترام بگذارد.
بزرگ‏ترین مانع برای رسیدن به این ابزار، ضمیر ناخودآگاه خود انسان است. شاید بتوان اسم این ضمیر ناخودآگاه را همان نفس گذاشت.
«انسان به خودش دروغ نمی‏گوید». این جمله بزرگـ‏ترین دروغ تاریخ بشر است. انسان بزرگ‏ترین و خطر‏ناک‏ترین دروغ‏ها را به خودش می‏گوید. یکی از این دروغ‏ها «من فکر می‏کنم» است. گاهی اوقات نفس ما، از آن‏جا که نتیجه تفکر در مسئله‏ای را می‏داند و لازمه رسیدن به آن نتیجه را هم محاسبه کرده ‏است به بهانه‏های مختلف مانع تفکر انسان می‏شود و خطرناک‏تر این‏که نتیجه‏ای دیگر را در جامه نتیجه‏ای مستدل و مبرهن تحویل ذهن و زبان انسان می‏دهد.
نفس راحت‏طلب است. برای همین تمام تلاش خود را برای خاموش کردن آتش تفکر انجام می‏دهد. جون خوب می‏داند که آتش تفکر خانه چوبی آسایشش را خواهد سوازند. بهترین لحظه‏های زندگی ما زمانی است که بتوانیم نفس خود را -هرچند برای دقایقی- خفه کنیم. در همان چند دقیقه زلال، ممکن است به نتایجی برسیم که نگاه‏مان را نسبت به همه چیز دیگرگون کند.
نفس ما معمولا برای فراری دادن عقل از تفکر به دو روش پناهنده می‏شود. یا دایره بدیهیات را چنان فراخ می‏گیرد که همه نتایج لازم خودش را درون حلقه بدیهیات جمع کند یا وظیفه تفکر را بر دوش فرد یا افرادی می‏گذارد که برای تفکر اصلح‏تر می‏داند. در هر دو صورت آنچه حاصل می‏شود با نتیجه‏ای که زیر سایه دقایقی تفکر خالص ثمر می‏داد، فرسنگ‏ها فاصله خواهد داشت.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/8/7:: 5:31 صبح     |     () نظر

اطراف ما اتفاقاتی می‏افتد که ذهن ما، بیشتر سراغ اصل واقعه و نتایج خوب یا بد آنها می‏رود. اما گاهی اوقات بیش از آن‏که اصل جریان یا اتفاق، مهم باشد‍؛ زمینه به وجود آمدن واقعه ارزش بحث پیدا می‏کند؛ حتی خیلی بیش‏تر از خود اتفاق.
اینکه فیلمی بعد از کسب مجوز، لغو مجوز شود زیاد مهم نیست. اینکه فیلم ملغی، مال یکی از بهترین کارگردانان کشورمان باشد؛ زیاد مهم نیست. اینکه برای اولین بار در تاریخ سینمای خودمان شاهد چنین "تصمیمی" باشیم؛ بازهم زیاد مهم نیست. حتی دلیل لغو مجوز فیلم
"جدایی نادر از سیمین" که فقط به زبان آوردن چند "آرزو" است؛ باز هم مهم نیست.
این روزها بیشتر اظهار نظرها و یادداشت‏ها در مورد لغو امتیاز فیلم اصغر فرهادی، دور و بر اصل اتفاق می‏چرخد. اما ظاهرا یک نکته پوشیده مانده که به نظرم بسیار مهم‏تر از لغو مجوز این فیلم و حتی دلیل لغو مجوز است. قبلا وقتی تصمیم گرفته می‏شد که کسی را به خاطر بیان "حرف‏های ناجور" تنبیه کنند یا دست‏آخر حذف کنند؛ از راه‏هایی وارد می‏شدند که لااقل در ظاهر، دلیل حذف، چیزی غیر از حرف ها و موضع گیری‏های خارج از موضوع، جلوه کند. اما امروز دیگر نیازی به این ظاهر سازی‏ها نیست. چون "ما بطور کلی به سمتی می‌رویم که روش‌هایمان کاملا آشکار و شفاف باشد" ونیازی به تحمل کردن "دیگران " و تعارف کردن با خودمان و "دیگران" نیستیم. کاملا "شفاف" و بدون نیاز به "پنهان‏کاری" کسانی را که حرف های "ناجور" بزنند حذف کنیم. به نظرم این شفاف‏سازی خیلی مهم تر از آن لغو و  دلیل لغو است.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/7/8:: 7:26 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >