سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترین دستیار دانش، بردباری است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
ساز خاموش

اگر کسی به ما بگوید: خودکارم را گم کرده‏ام؛ تعجب نخواهیم کرد. اگر از کسی شنیدیم که پسرش را گم کرده است هر چند ناراحت خواهیم شد اما برایمان خارق‏العاده نخواهد بود. حتی وقتی کسی می‏گوید: خودم را گم کرده‏ام؛ باز هم تعجب نمی‏کنیم. چون برداشت‏های مختلفی می‏توان از حرفش کرد. اما اگر کسی بگوید دینم را گم کرده‏ام چه؟ باز هم تعجب نمی‏کنیم؟ باز هم می‏گوییم: توکلت به خدا باشه. ان‏شاءالله پیدا می‏شه یا اینکه هاج و واج می‏مانیم که طرف چه می‏گوید؟ شاید این سوال برایمان غیرمنتظره باشد اما پرسش اکثر ما همین است؛ من دینم را گم کرده‏ام؛ دین من کجاست؟

روی پیشانی نظام ما، نام اسلام نوشته شده و حاکمان نظام، اهل تقوا هستند و دغدغه دین دارند. در توزیع امکانات دولتی اولویت ازآن طرح‏ها و برنامه‏های مذهبی است؛ از پروژه‏های بزرگ سینمایی با بودجه‏های کلان گرفته تا نشر کتاب. هیئت‏های مذهبی ما هر سال پرشورتر و شکیل‏تر برگزار می‏شود. در اعیاد مذهبی، شهر را آذین می‏بندیم. سرمشق سیاست‏های آموزشی کشور از ابتدایی تا دانشگاه، آموزش اسلامی است. روحانیون را به مدارس می‏فرستیم و معاونت‏های فرهنگی دانشگاه‏ها را به آنها می‏سپاریم تا پرورش‏مان هم اسلامی باشد. همه اداره‏ها و کارخانه‏ها و دانشگاه‏هایمان حراست دارند تا با رفتار غیر اسلامی کارکنان برخورد کنند. خلاصه همه تلاش می‏کنند تا همه چیز از مدل ریش بازیکنان فوتبال و زندگی خصوصی آنها گرفته تا استخدام در اداره‏ها، اسلامی باشد. اما اگر کسی بدون هیچ ذهنیتی چند روزی مهمان شهر ما باشد آخرش نخواهد فهمید دین ما چیست و کجاست. چون ما دین‏مان را گم کرده‏ایم.
نمی‏دانیم دین‏مان کجاست؟ در بازاری که ربا و کم‏فروشی و گران‏فروشی با قسم به مقدسات حلال می‏شود؟ در اداره‏هایی که کم‏کاری سنت کارمندانش است و قانون، درون قاب‏ خاتم‏کاری شده، زینت دیوار اتاق رئیس‏اش؟ در مدرسه‏هایی که مبادله فیلم‏های مستهجن، گفتنی‏ترین تفریح دانش‏آموزانش است؟ در خیابان‏ها و پیاده‏رو‏هایی که فحش و دروغ و چشم‏چرانی از در و دیوارش می‏بارد؟ در روزنامه‏هایی که با تیتر اولی از تهمت و افترا روی کیوسک می‏روند؟  یا در مساجد و حسینه‏هایی که غیبت از تعقیبات مستحب است؟ در دادگاه‏هایی که پر از خانواده‏هایی است که در آستانه فروپاشی هستند؟ در شهری که فحشا مثل آبگرمکن روشنی که به درجه 90 رسیده باشد بی‏سروصدا داغ‏تر می‏شود و به انفجار نزدیک، دین کجاست؟ وقتی سوءظن به یکدیگر با لبخندی بر چهره، اصل اول ارتباطمان است دین چه رنگی می‏شود؟ در شهری که شب‏ها چراغ همه خانه‏هایش روشن است اما در زیر سقفی، پدری از سفره افطار بی‏رنگ و لعابش سرش را پیش دختر 9ساله‏اش پایین می‏اندازد و در زیر سقفی دیگر پسری با دلبرکانش شب‏نشینی دارد؛ دین چه شکلی می‏شود؟
ما 5 وعده نماز می‏خوانیم و روزه می‏گیریم و خمس می‏دهیم و سینه می‏زنیم. به زیارت‏های مختلف می‏رویم. بعضی‏هایمان اهل منبر و محراب هستیم. اکثر ما پای تنها رسانه تصویری کشورمان می‏نشینیم که همه تلاشش را برای تربیت نسلی اسلامی انجام می‏دهد. جامعه اسلامی آرمان حاکمان‏مان است. اما زیر پوست شهر، همه ما دین‏مان را گم کرده‏ایم.
یاد مقاله‏ای افتادم از محمد قوچانی به نام
سکولاریسم نقابدار.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/6/5:: 2:27 صبح     |     () نظر

فردا راهی قم بودیم و امروز هم از عصر برای مهمانی دعوت. از سینمای قم خبر نداشتیم که با وجود چند فیلم خنده‏دار و تبعا پرفروش و پرستاره در صف اکران، پرده سینماتربیت قم نصیب "چهل سالگی" خواهد شد یا نه؟ برای همین تصمیم گرفتیم این فیلم را در تبریز از دست ندهیم. وارد مجموعه سینماناجی که شدیم فکر کردیم کسی نیست و تعطیل است ولی وقتی داخل سالن از پیرمرد بلیت‏فروش پرسیدیم، گفت برنامه سر جای خودش باقی است. 3600 تومان برای دو بلیت خرج کردیم و منتطر شروع سانس اول شدیم. فکر می‏کردیم تا شروع فیلم چند نفری هم از پیرمرد بلیت بخرند ولی تنها مشتری­های سانس اول ما بودیم. انگار اکران خصوصی بود. با همسرم داخل سالن سینما شدیم و در ردیف‏های وسطی نشستیم. اولین باری بود که اینطوری فیلم می‏دیدم.
بعد از فیلم "درباره الی"، فیلم ایرانی خوش‏ساخت دیگری را در سینما ندیده بودم. "چهل سالگی"، روایت امروزی داستان اول مثنوی " است. فیلمی که بیننده از بازی‏ها و دیالوگ‏ها و روایتش لذت می‏برد. تماشای فیلم در سینمای خالی شاید در نگاه اول جالب باشد ولی به تماشای فینال جام‏جهانی فوتبال در ورزشگاه خالی می‏ماند. مطمئنا اگر به جای "چهل سالگی"، " فیلم خنده‏داری -نه طنز- روی پرده بود؛ ما داخل سالن تنها نبودیم و آپاراتچی هم روی صندلی‏اش بی­حوصله نمی‏نشست و سینمادار هم از اکرانش پشیمان نمی‏شد.
مدت‏هاست که آفت مردم‏پسندسالاری  بلای جان سینما و دیگر هنرها شده است. اگر نگاهمان را به دیگر عرصه‏های فرهنگی بلکه غیرفرهنگی بچرخانیم این آفت را بر روی شاخ و برگشان خواهیم یافت. مردم‏پسند بودن به‏خودی خود آبی است که باید بوستان هنر را سیراب کند. اما اگر همین آبیاری تنها رسیدگی باغبان به درختانش باشد و بی حساب و کتاب به پای درختان جاری شود؛ بلای جان باغ خواهد شد. اگر مردم پسندسالاری به جایگاه تعیین‏کننده ارتقا یابد؛ آتش کم‏فروغی می­افروزد که دود سیاهش چند برابر گرمای آتشش است و مستقیما چشم خود مردم را کور خواهد کرد. هرچند سالار شدن مردپسندی در حوزه هنر نتایج تلخی به دنبال دارد اما در حوزه­های کلان و مهم­تر، نتایج اسف­باری به بار می­آورد. نکته بسیار مهم موضوع در این نکته نهفته است که شاید مشکلات و آفت­های دیگر، تنها در حوزه مختص خود تاثیر منفی بگذارند اما آفت مردم­پسندسالاری، آفتی است که زنجیره­وار بر دیگر حوزه‏ها هم اثرگذار است. چرا که مردم­پسندی افیونی است که بر رگ اندیشه جامعه تزریق می‏شود و در سر تا پای پیکر جامعه جریان پیدا می­کند و نئشگی‏اش تا سال‏ها از سر نمی‏پرد.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/5/19:: 2:58 عصر     |     () نظر

در رستوران قطار منتطر صبحانه بودم. دور میز روبرویم پدری با دو دختر کوچکش صبحانه می‏خوردند. ناگهان جیغ دختر کوچک‏تر بلند شد. نگاهم را بالا آوردم. دخترک سهم خود را تمام کرده بود و حالا قصد تصاحب سهم خواهر بزرگش را داشت. پدرش اول سعی کرد با نوازش و بغل گرفتنش دخترش را آرام کند اما نوازد پدرانه طعم عسل نمی‏داد. چشم دخترک روی بسته عسل تک‏نفره خواهرش ایستاده بود و دادش رستوران را پر کرده بود. آخرسر خواهر بزرگ‏تر، هم برای اینکه خواهر کوچکش را راضی کند و هم نگاه‏های توی رستوران را از روی خودشان برگرداند از سهم خود گذشت و دخترک آرام گرفت. پدرشان که انگار از دردسر بزرگی خلاص شده بود به دختر بزرگش گفت: آفرین به دختر وظیفه‏شناس و فداکارم.
صبحانه سه‏ نفره‏شان تمام شد و در حالیکه خواهر کوچک سیر بود و خواهر بزرگ وظیفه‏شناس از رستوران خارج شدند.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/4/25:: 6:26 عصر     |     () نظر

در حدیثی معروف به "حدیث جبرئیل"، پیامبر اکرم(ص) دین اسلام را در سه بعد معرفی می‏کنند. این سه بعد عبارتند از اسلام، ایمان و احسان. ایشان اسلام را شهادت دادن بر وحدانیت خدا و رسالت محمد(ص) و به جا آوردن نمازهای یومیه، پرداخت زکات، روزه و حج تعریف می‏کنند. ایمان را عبارت از ایمان به خدا، ملایکه و رسولانش و ایمان به آخرت و جزای اعمال می‏دانند. ایشان همچنین در تبیین احسان می‏فرمایند: أن تعبد الله کأنک تراه، فانک ان لاتراه فانه یراک.
دو امر اسلام و ایمان تا حدی واضح هستند اما امر سوم یعنی احسان چندان روشن نیست. می‏توان گفت فقها به امر
"اسلام" و متکلمین به "ایمان" می‏پردازند. اما "احسان" در هاله‏ای از ابهام است وبه ظاهر  صنف مشخصی از علما به این موضوع نمی‏پردازند. پیامبر اکرم(ص) در حدیث دیگری در مفهوم ایمان - به معنای عام نه معنای مذکور در حدیث جبرئیل- می‏فرمایند: الایمان، التصدیق بالجنان و القول باللسان و العمل بالارکان. در این حدیث نیز سه حوزه مطرح می‏شود که عمل به ارکان مربوط به حوزه فقه، قول به لسان مربوط به کلام و تصدیق به جنان حوزه‏ای است که مانند مصداقش در "حدیث جبرئیل" یعنی احسان متولی معینی ندارد.
گرچه عرفا را مشغول به احسان و تصدیق بالجنان می‏دانند اما همچون فقها و متکلمین دارای تشخص نیستند و همواره در گمنامی اجتماعی و علمی به سر می‏برند.
احادیث مذکور، اسلام را در سه بعد معرفی می‏کنند و یقینا از مخاطب خود اتیان سه امر را خواهان هستند. اما با نگاهی به تاریخ اسلام و مسلمین کسانی که در مقام نظر این سه امر را جمع کرده باشند اندک هستند و کسانی که در عمل هر سه بعد را لحاظ کنند اندک‏تر. متکلمین علم خود را پیروند‍‍؛ فقها شریعت را رهروند و عرفا طریقت خود را سالکند. گرچه بعضا شاهد تعامل این سه گروه بوده و هستیم اما هر یک از گروه‏ها تعریف مختص خودرا از دین دارند. هر طیف حوزه خود را در تصویر دین پر رنگ‏تر و پر نقش‏تر ارایه می‏دهند. گرچه منکر نقش حوزه‏های دیگر نیستند.


بیان مصداق از علمایی که در علم و عمل، عالم و عامل به هر سه بعد اسلام بودند مناسب مقام نیست. اما تنها برای روشن‏تر شدن مقصود می‏توان مرحوم علامه طباطبایی را مصداق بارزی برای یک عالم و عامل به اسلام معرفی کرد.

 



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/4/15:: 4:37 عصر     |     () نظر

برای پس‏دادن بلیت اتوبوس منتظر بودم تا مسوؤل دفتر بلیت‏فروشی از نماز برگردد. آن سوی پیاده‏رو جوانی که ظاهرش شبیه جوان‏های دهه50 بود؛ کیسه‏ای بر کول داشت و در دستش ضربی گرفته بود و می‏زد. توی کیسه پلاستیکی‏اش چند ضرب دیگر منتظر مشتری بودند. صدای ضرب چندان گوش نواز نبود. البته از ضرب ارزان‏قیمت دست‏فروش نزدیک حرم انتظار بیش از این، کم‏انصافی است.
دلم برای فروشنده سوخت. پیش خودم گفتم آخر توی شهر قم، نزدیک حرم، ضرب بدساخت خریدار ندارد. کم‏کم اطراف فروشنده شلوغ شد. رهگذرها با شنیدن صدای ضرب بر‏می‏گشتند و نگاهی می‏کردند و قیمت را می‏پرسیدند. چند دقیقه‏ای که آنجا بودم چند مشتری خوب پیدا کرد.
صدای ضرب برای مردم جذاب بود.



نوشته شده توسط حامد عبداللهی سفیدان 89/3/30:: 4:48 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >